مقایسه «آدم های زیادی» میخاییل لرمانتف و سرگی دولاتف در داستان های «قهرمان عصر ما»، «زندان» و «تپه های پوشکین»

بهمن بلوک نخجیری
اندازه قلم

 

گردآورنده: بهمن بلوک نخجیری

 

چکیده:

شرايط حاكم بر روسيه در قرن نوزدهم و به وي‍ژه در دوره نيكلای اول موجب شكل گيری تيپ شخصيتی جديدی در ادبيات روسيه گرديد، كه از جهاتی شبيه قهرمانان بايرونی دوران پسارمانتيزم اروپا بود. لرمانتف در «قهرمان عصر ما» با معرفی پيچورين به عنوان «آدم زيادی» در جامعه معاصر خود اين تيپ شخصيتی¬¬را به بلوغ رساند. سرگی دولاتف يك قرن بعد در دوران حاكميت شوری سعی كرد با بهره گيری از تلميح به اين اثر لرمانتف، آدم زيادی ديگری خلق كند. در اين مقاله سعی شده با بررسی اين آثار و به ويژه تلميحات به كار گرفته شده توسط دولاتف تفاوت ها و تشابهات اين تيپ در نزد دو نويسنده مشخص گردد. 

مقدمه

مفهوم «آدم زیادی»[1]  برای نخستین بار در فاصله دهه های 1830 و 1840 در آثار روسی شکل گرفت. این تیپ شخصیتی نمود انسانی با توانایی های چشمگیر است، که قادر به شکوفا ساختن استعدادهای خود در عصر نیکلای اول نمی باشد. او اگرچه به طبقات بالای اجتماع تعلق دارد، اما از سوی اشراف طرد شده است.  از شاخص های رفتاری این تیپ می توان به قماربازی، رابطه عاشقانه و دوئل اشاره کرد. آدم زیادی به طور کلی از ویژگی های زیر برخوردار است:

1)     نگاهی تحقیرآمیز نسبت به جهان؛

2)     احساس برخورداری از برتری اخلاقی؛

3)     بدبینی عمیقی که مختص شخصیت خودمحور اوست؛ شخصیتی که به گونه ای متناقض توانایی ذهنی بسیار بالا و عدم پذیرش «کار پیوسته و مداوم » را همزمان داراست.

این تیپ شخصیتی بسیار شبیه قهرمان بایرونی (Byronic hero) است، که به گفته د. بلاگیم برای نخستین بار در منظومه «یوگنی آنگین» اثر پوشکین در فاصله سال های 1825-1832 در روسیه شکل گرفت.

---------------------

[1] лишний человек

در سرآغاز توصیف «یوگنی آنگین» آمده است:

«کسی که در میان آنان جدا افتاده،

همچون موجودی زیادی ایستاده است».

و در همانجا ویژگی های شخصیتیش عنوان می شود:

«با کسی در پیوند و هم اندیش نیست،

تقریباً با هیچکس هم کلام نیست،

تنها، مطرود و از یاد رفته،

در میان اشراف زادگان جوان،

در میان سیاست پیشگان سرشناس،

به چشم همه غریبه است او ...» (لاورتسکی، 1929-1939، 514)

 در «قهرمان عصر ما» اثر لرمانتف به بلوغ رسید و با «خاطرات یک آدم زیادی» اثر تورگنیف رایج گردید. آلکساندر هرتزن در «چه کسی را باید سرزنش کرد؟» بلتف، «رودین» تورگنیف، اُبلومف ایوان گانچارف، پیر بیزوخف در«جنگ و صلح» تولستوی در کنار یوگنی آنگین پوشکین و پیچورین لرمانتف از مهم ترین «آدم های زیادی» ادبیات روسیه به شمار می آیند. ویساریون بلینسکی، منتقد روس، آدم زیادی را محصول فرعی دوران نیکلای اول و حاکمیت ارتجاعیش می داند، که در آن باسوادترین افراد جامعه از ورود به سیستم دولتی محروم بودند. آن ها گزینه دیگری نیز برای بروز استعدادهای درونی خویش نداشتند وبه همین علت زندگی منفعلی را در پیش گرفتند. دیوید پاترسون آدم زیادی را «نه صرفاً یک تیپ ادبی دیگر، بلکه الگویی از فردی توصیف می کند، که چیزی، مکانی یا ماهیتی را در زندگی از دست داده» و در نهایت او را «انسان بی ماوا» معرفی می کند.

این تیپ شخصیتی اگرچه در قرن نوزدهم متولد شده، اما در قرن بیستم و دردوران شوروی سابق در آثار سرگی دولاتف در قالبی دیگر و البته با تفاوت هایی بازسازی شده است. تلمیحاتی که وی از لرمانتف به کار می برد، شاهدی بر این مدعا هستند. برای پی بردن به این تشابه در تیپ سازی در اینجا به بررسی کوتاه سه اثر «قهرمان عصر ما» از لرمانتف و «زندان» و «تپه های پوشکین» از سرگی دولاتف و قهرمانان آن ها می پردازیم.

درون مایه سه اثر 

 میخاییل یوریویچ لرمانتف رمان «قهرمان عصر ما» را در فاصله سال های 1838-1840 نوشت. این اثر نخستین رمان اجتماعی-روان شناختی در ادبیات روسیه محسوب می شود، که در آن تمام توجه نویسنده روی کشف دنیای درونی قهرمان، دیالکتیک روح وی، واکاوی روان شناسانه احساسات و تاثرات وی و سیر «تاریخچه روح بشریت» متمرکز شده است. کتاب از پنج بخش «بلا»، «ماکسیم ماکسیمیچ»، «تامان»، «شاهزاده مری» و «فاتالیست» تشکیل شده، که ترتیب وقوع  حوادث در آن ها خطی نیست. به خصوص که قهرمان داستان، پیچورین، اولین بار از دید ماکسیم ماکسیمیچ به ما معرفی می شود و تازه بعد از آن ما با دنیای درونی او از طریق یادداشت های دفترچه خاطراتش آشنا می شویم. داستان بر بسترتضاد موجود بین شخصیت پیچورین و ماکسیم ماکسیمیچ شکل گرفته، که با هم در تناقض هستند.

سرگی دُولاتف در سال 1982 داستان بلند «زندان» را به رشته تحریر درآورد.داستان زندان مجموعه ای از دست نوشته های یک افسر ناظر نگهبانی است. کتاب از 14 اپیزود تشکیل شده، که لحظاتی از زندگی زندانیان و نگهبانانشان را به تصویر می کشد. جرقه خلق این اثر در پاییز 1962 زده شد. سرگی دولاتف در آن زمان در منطقه چینیاوریک مسئول نگهبانی از زندان بود. او در نامه هایی که به پدرش می نوشت، از شعر به عنوان تنها منجی خود یاد می کرد. درست در همان اشعارش بود، که برای نخستین بار شباهت زندان و دنیای آزاد مطرح شد و بعدها درون مایه رمان «زندان» قرار گرفت. نام قهرمان اصلی این کتاب «بوریس علیخانف» است.  سرگی دولاتف این رمان را بهترین اثر خود می داند.

«زاپاوِدنیک» (Заповедник) داستان بلند دیگری از اوست، که در فاصله سال های 1977-1983 نوشته شد. زاپاودنیک نام موزه و منطقه محافظت شده فرهنگی است، که مفهومش تنها برای روس ها قابل درک می باشد. به همین علت یکاترینا دولاتف، دختر نویسنده عنوان « Pushkin Hills» (تپه های پوشکین) را برای ترجمه انگلیسی کتاب برگزید. دلایل او برای انتخاب نام تپه های پوشکین این بود، که اولاً عنوان مزبور بیانگر یک منطقه جغرافیایی است و ثانیاً با توجه به اینکه پوشکین یادآور ادبیات است، تپه ها می توانند بیانگر موانع موجود در مسیر زندگی باشند. تپه های پوشکین در واقع تجربه کاری یک روشنفکر اهل لنینگراد به نام بوریس (باب) علیخانف است، که تابستان ها به عنوان راهنمای تور گردشگری در تپه های پوشکین کار می کند. بوریس علیخانف در اصل خود نویسنده است، که در فاصله سال های 1976 تا 1977 به کار در موزه پوشکین مشغول بود. داستان کتاب در قالبی تلخ و طنزآلود بیان می شود. تمام توجه نویسنده در این دو اثر تنها بر لحظاتی از زندگی متمرکز شده است.

تلمیح ابزاری برای بازسازی «آدم زیادی»

تلمیح (аллюзия) یکی از صنایع ادبی است. در تلمیح به موردی ادبی، تاریخی، اساطیری یا سیاسی اشاره می شود، که پیشتر به صورت مکتوب یا در حافظه شنیداری مخاطب به ثبت رسیده است. سرگی دولاتف از این صنعت برای بازسازی تیپ شخصیتی «آدم زیادی» بارها در دو اثر زندان و تپه های پوشکین استفاده کرده است. در اینجا برخی از این موارد را برمی شمریم:

  1. جستجوی «من» حقیقی در طی مسیر خودشناسی یکی از درون مایه های مهم آثار لرمانتف و دولاتف محسوب می شود. قهرمانان در مورد مسایل مربوط به حیات بشر به تفکر می پردازند، اما در عین حال از کنار مساله فاتالیزم (تقدیرگرایی) نیز به آسانی عبور نمی کنند. تجربه سرنوشت که در داستان زندان به تصویر کشیده شده مشابه روایت لرمانتف در قهرمان عصر ماست.

لرمانتف

دولاتف

“…Я вступил в эту жизнь, пережив её уже мысленно, и мне стало скучно и гадко, как тому, кто читает дурное подражание давно ему известной книги”.

 

«من به این زندگی پا گذاشتم، در حالی که پیشتر آن را در ذهن خویش تجربه کرده بودم. و از همین رو بود، که برایم ملال آور و نفرت انگیز شد؛ همچون کسی که نسخه ای تقلیدی و ابلهانه از کتابی را بخواند، که از مدت ها پیش کاملاً با آن آشنا بوده است».

“В этой напрасной борьбе я истощил, и жар души, и постоянство воли”.

«در این نبرد بیهوده هم شراره سوزان روح را از رمق انداخته ام، هم استواری اراده را

 

“Одни скажут: он был добрый малый, другие — мерзавец”.

بعضی ها می گویند: «مرد کوچک مهربانی بود». بعضی ها هم حرامزاده خطابش می کنند.

 

“Славный был малый, смею вас уверить, только немножко странен. Ведь, например, в дождик, в холод целый день на охоте; все иззябнут, устанут — а ему ничего. А другой раз сидит у себя в комнате, ветер пахнёт, уверяет, что простудился; ставнем стукнет, он вздрогнет и побледнеет; а при мне ходил на кабана один на один…”

 

“Моя сознательная жизнь была дорогой к вершинам банальности. Ценой огромных жертв я понял то, что мне внушали с детства. Но теперь эти прописные истины стали частью моего личного опыта”.

«زندگی آگاهانه من جاده ای بود به قله ابتذال. هر آنچه را که از کودکی به من القا کرده بودند، بهای فداکاری های بزرگ می پنداشتم. اما حالا این حقایق آشکار جزیی از تجربیات شخصیم شده اند».

 

“…Мне ли не знать, что такое душевная слабость”. “Я увидел, как низко может пасть человек. И как высоко он способен парить”.

«... خوب می دانم ضعف روحی چیست. دیده ام که انسان چگونه می تواند در ورطه سقوط بیافتد و یا تا بلندترین نقطه اوج بگیرد».

 

 “В охране я знал человека, который не испугался живого медведя. Зато любой начальственный окрик выводил его из равновесия”.

«کسی را در بخش نگهبانی می شناختم، که از خرس هم نمی ترسید. اما با هر فریاد رییسش دست و پایش را گم می کرد».

 

  1. دولاتف در نثر خود تنها از ایماژ سود نمی جوید؛ دانستن تلمیحات متعدد به آثار لرمانتف در نثر وی برای درک اثر ضروری است. دولاتف اکثر نقل قول ها را بدون اشاره به خود نویسنده به کار می برد و بسیاری از آن ها را تغییر می دهد و در این زمینه کاملاً آزادانه عمل می کند.

لرمانتف

دولاتف

“На секунду я ощутил тошнотворный холодок под ложечкой… — Назад! — крикнул я, хватая Чалого за рукав”.

«برای یک ثانیه سرمای تهوع آوری را زیر دلم احساس کردم ... آستین چالی را گرفتم و فریاد کشیدم: برگرد عقب!»

“— …Простите, вы женаты? — …Наши девушки интересуются. — …У нас тут много одиноких. Парни разъехались”.

 

«- ... ببخشید شما زن دارین؟ - ... دخترای ما مشتاقن بدونن. - ... ما اینجا دختر مجرد زیاد داریم. پسرا از اینجا رفته ن».

“Сердце моё сильно билось… Я схватил его за руки…”

«قلبم شدیداً به تپش افتاده بود .... دست هایش را گرفتم ...»

 

“…Видно… вся водяная молодежь была уже на перечёте, потому что они [дамы] на меня посмотрели с нежным любопытством”.

«معلوم بود، که همه جوانان حوالی رودخانه در پی ازدواج بودند، چون (زن ها) با کنجکاوی ملیحی به من نگاه می کردند».

 

 

 

  1. شیوه معرفی قهرمانان اصلی به خوانندگان - پیچورین در «مجله پیچورین» و علیخانف در «تپه های پوشکین» - یکسان است. اسامی قهرمانان در دیالوگی هنگام ملاقات با دوستان قدیمی ذکر می شود. این دیالوگ ها براساس یک طرح واحد نوشته شده اند.

لرمانتف

دولاتف

“Я остановился, запыхавшись, на краю горы и, прислонясь к углу домика, стал рассматривать живописную окрестность, как вдруг слышу за собой знакомый голос: — Печорин: давно ли здесь? Оборачиваюсь: Грушницкий! Мы обнялись. Я познакомился с ним в действующем отряде”.

 

ایستادم. نفسم بالا نمی آمد. به بلندترین نقطه کوه رسیده بودم. تکیه دادم به کنج خانه کوچکی که آنجا بود و غرق تماشای مناظر پیرامون شدم. ناگهان صدایی از پشت سر شنیدم: «پیچورین خیلی وقته اینجایی؟» برگشتم: کروشنیتسکی! همدیگر را در آغوش گرفتیم. با او در جوخه عملیاتی آشنا شده بودم.

 

“— Тут всё живёт и дышит Пушкиным, — сказала Галя, — буквально каждая веточка, каждая травинка. Так и ждёшь, что он выйдет сейчас из-за поворота…

Между тем из-за поворота вышел Лёня Гурьянов, бывший университетский стукач. — Борька, хрен моржовый, — дико заорал он, — ты ли это? Я отозвался с неожиданным радушием”.

گالیا گفت: «اینجا همه مثل پوشکین زندگی می کنن و نفس می کشن، هر شاخه کوچیک یا علف تازه ای که می بینی. هر آن انتظار داری ، که خودش هم از سر پیچ ظاهر بشه ...»

در این حین بود، که لیونیا گوریانف، خبرچین سابق دانشگاه عربده زنان از سر پیچ ظاهر شد و گفت: «بورکا، فیل دریایی پیر، تویی؟» من با صمیمیتی غیرمترقبه جوابش را دادم.

 

 

 

 

 

 

 

  1. در دیالوگ میان علیخانف و ناتللا (تپه های پوشکین) که شخصیت قهرمان اصلی را آشکار می کند، نیز از تلمیح به آثار لرمانتف استفاده شده است.

لرمانتف

دولاتف

“— Вы опасный человек, — сказала она мне, — я бы лучше желала попасться в лесу под нож убийцы, чем вам на язычок… Я вас прошу, не шутя: когда вам вздумается обо мне говорить дурно, возьмите лучше нож и зарежьте меня, — я думаю, это вам не будет очень трудно.

— Разве я похож на убийцу?..

— Вы хуже…”.

به من گفت: «شما آدم خطرناکی هستین. ترجیح می دادم تو جنگل زیر تیغ یه قاتل بودم تا گرفتار زبون شما ... ازتون خواهش می کنم هر وقت به ذهنتون خطور کرد، که حرفای ابلهانه راجع به من بزنید، به جاش یه چاقو بردارین و منو تیکه تیکه کنین. اینو جدی می گم. فکر نمی کنم برای شما چندان سخت باشه».

-مگه من شبیه قاتلام؟

-بدتر از اونایین ...

 

“— А вы человек опасный.

— То есть?

— Я это сразу почувствовала. Вы жутко опасный человек.

— В нетрезвом состоянии?

— Я говорю не о том.

— Не понял.

— Полюбить такого, как вы, — опасно”.

 

«-اما شما آدم خطرناکی هستین.

-یعنی چی؟

-من فوراً اینو حس کردم. شما آدم فوق العاده خطرناکی هستین.

-تو حالت مستی؟

-منظورم این نیست.

-متوجه نمی شم.

-عاشق آدمی مثه شما شدن خطرناکه».

 

 

 

 

 

 

 

  1. نگاه طنزآلود به خود و جامعه وجه مشترک پیچورین و قهرمان نثر دولاتف است. جامعه لاییکی که روی آب بنا نهاده شده و جامعه شوروی (در داستان تپه های پوشکین) در یک قالب واحد به تصویر کشیده می شوند.

لرمانتف

دولاتف

“Я стоял сзади одной толстой дамы, осенённой розовыми перьями; пышность её платья напоминала времена фижм, а пестрота её негладкой кожи — счастливую эпоху мушек из чёрной тафты. Самая большая бородавка на её шее прикрыта была фермуаром”.

 

«پشت سر زن چاقی ایستاده بودم، که مفتخر شده بود به پرهای صورتی؛ زیبایی پیراهنش آدم را یاد دوران اليزابت اول می انداخت. رنگارنگی پوست ناصافش هم یادآور دوران خوب خال های مصنوعی ساخته شده از تافت سیاه بود. بزرگ ترین زگیل روی گردنش با گردنبندی  پوشیده شده بود».

 

“Длинная юбка с воланами, обесцвеченные локоны, интальо, зонтик — претенциозная картинка Бенуа. Этот стиль вымирающего провинциального дворянства здесь явно и умышленно культивировался. В каждом из местных научных работников заявляли о себе его характерные чёрточки. Кто-то стягивал на груди фантастических размеров цыганскую шаль. У кого-то болталась за плечами соломенная шляпа. Кому-то достался нелепый веер из перьев”.

 

«دامن بلند چین دار، طره های موی کم رنگ، طرح های کنده کاری شده، چتر؛ تقلیدی بود از تابلوهای بنوآ. سبک زندگی اشرافی در حال انقراض محلی در اینجا به روشنی و هوشمندانه به تصویر کشیده شده بود. هر یک از محققین محلی ردپایی از این سبک را با خود داشت. یکی شال مخصوص کولی ها در ابعاد فانتزی را روی سینه اش محکم می فشرد. از شانه های یکی کلاه کاهی آویزان بود. دیگری بادبزن عجیب و غریبی از پر داشت».

 

 

 

 

قهرمانان سه اثر

پیچورین اشراف زاده ای روشنفکر در دوران فرمانروایی نیکلای اول است، که همزمان محصول و قربانی آن دوره محسوب می گردد. او چه از لحاظ شغلی و چه از لحاظ روحی یک جنگجوست. او از پترزبورگ راهی پیتیگورسک و منطقه قفقاز می شود. ورود با وقوع حوادثی همراه است. پس از دوئلی که با گروشنیتسکی داشت، سر از قلعه ای درمی آورد، که ماجرای بِلا در آن رخ می‌دهد. در آن زمان تنها 23 سال داشت. همانجا بود، که به درجه افسر جوان نایل شد و از گارد حفاظتی به ارتش پیاده نظام منتقل گشت. دیدار او با ماکسیم ماکسیمیچ پنج سال بعد اتفاق می افتد.

 

نام خانوادگی پیچورین از اسم رود پیچورا گرفته شده و از لحاظ معنایی به نام خانوادگی آنگین نزدیک است. پیچورین در واقع دنباله طبیعی آنگین است، اما همان طور که رود پیچورا شمالی تر از رود آنگین است، قهرمان لرمانتف نیز فردگراتر از قهرمان پوشکین می باشد.

قهرمان هر دو داستان دولاتف بوریس علیخانف است. بوریس علیخانف در واقع انسانی دانا و مهربان و بسیار وفادار به سرزمین مادری خویش می باشد. در رمان زندان به عنوان افسر ناظر نگهبان سلول انفرادی خدمت می کند. او برای همه بیگانه است.

هنگامی که تمام همکارانش شب سال نو را جشن می گیرند، در اداره می نشیند و جملاتی را در دفترش یادداشت می کند، که بعدها داستان«زندان» را می سازند.

 

با بررسی سه اثر شباهت ها و تفاوت های تیپیک «آدم های زیادی» لرمانتف و دولاتف را می توان به صورت زیر بر شمرد:

شباهت های پیچورین و بوریس علیخانف:

1)     نزاع میان شخصیت خلاق و روشنفکر قهرمان و زمانه ای که در آن زندگی می کند؛

2)     دوگانگی در اراده و خواست؛

3)     عطش برای رسیدن به آزادی و رنج تنهایی؛

4)     میل به تحقق ایدئال ها و تلخی ناامیدی؛

5)     نامشخص بودن اهرم های درونی رفتارها؛

6)     نگرشی طنزآلود نسبت به افراد پیرامون؛

7)     نقد همیشگی و بی رحمانه خود، اتورفلکسی؛

8)     خط سیر غیرمستقیم سرنوشت.

 

 تفاوت های پیچورین و بوریس علیخانف:

پیچورین

بوریس علیخانف

عدم اعتقاد به سرنوشت

اعتقاد به سرنوشت

وامپیریزم اخلاقی، میل به تسلط بر دیگران

علاقه شدید به الکل

عشق به طبیعت

بی اعتنایی نسبت به طبیعت

علاقه به فعالیت

بی علاقگی نسبت به انجام فعالیت

نتیجه گیری

 تیپ سازی برای نویسندگان رئالیست بدون در نظر گرفتن واقعیات جامعه ای که در آن زندگی می کنند، امکانپذیر نیست. لرمانتف در قرن نوزده و در جامعه استبداد زده آن دوران، در فصل «جمود و انفعال»  طرح واره ای را که پوشکین از «آدم زیادی» ترسیم کرده بود، تکمیل کرد. به فاصله تقریباً یک قرن سرگی دولاتف در شرایط حاکمیت شوروی و جامعه ای که شعارش «کار» بود، «آدم زیادی» دیگری می آفریند، که با همه تفاوت هایش بسیار شبیه پیچورین لرمانتف است. قهرمانی که زندگی مردمان سال های دور را این بار با تمایلاتی وارونه، اما در همان مسیر تجربه می کند. لرمانتف در آثارش ایدئال رمانتیک انسان هم عصر خود را در هم فرومی ریزد، اما اعمال قهرمان به هیچ روی شاخصی برای محاسن یا معایبش محسوب نمی شوند. در حالی که «انسان زیادی» در داستان های دولاتف از خواب صدساله بیدار می شود و چهره خواب آلوده اما صمیمیش را به جهان می نمایاند.

 

منابع

Лемов А.В., Школьный лингвистический словарь: Термины. Понятия. Комментарии. -М–: Айрис-пресс, 2006. 384 с.

Сергей Довлатов Собрание прозы в трёх томах. — Санкт-Петербург: Лимбус-пресс, 1993. — 416 с.

Chances, Ellen (2001), "The Superfluous Man in Russian Literature", in Cornwell, Neil, The Routledge Companion to Russian Literature, New York: Routledge.

Christiansen, Rupert, Romantic Affinities: Portraits From an Age, 1780–1830, 1989, Cardinal.

 

http://www.pskov.aif.ru/author/1211074

.

.

منتشــر شده در: « نشریه ادبی بال » شماره 3 (فروردین 1402)

دانلــود PDF

39 صفحه - 3.7 مگابایت