«سن میکله یه خروس داشت.» فیلمی ساخته پائولو و ویتوریو تاویانی در سال 1972 بر مبنای داستان «خدایی و انسانی» (Божеское и человеческое) اثر لف نیکلایویچ تولستوی است. داستانی که برای نخستین بار در سال 1906 در روسیه منتشر شد. این فیلم کشمکش سیاسی میان سوسیالیزم اتوپیایی و سوسیالیزم علمی، دو گونه متفاوت از درک انقلابی یعنی آنارشیستی و مارکسیستی را به تصویر می کشد. عنوان فیلم برگرفته از ترانه ای است، که قهرمان اثر در کودکی هنگامی که در اتاق تنها زندانی می شد، زمزمه می کرد.
جولیو مانیری (جولیو بروجی ) آنارشیست انترناسیونالیست در سال 1970 گروهی انقلابی از رفقایش را در دهکده کوچکی از توابع پیِوه رهبری می کند. حمله آن ها به دهکده با حمایت اهالی روبه رو نمی شود و همه در خانه هایشان مخفی می شوند. یکی از اهالی دهکده که سرسپرده ارباب است، اسلحه رفیقی را می گیرد و به طرفش نشانه می رود. سپس دیگران را هم تهدید می کند، که اسلحه هاشان را زمین بگذارند تا رفیقشان را نکشد. جولیو هم دستور می دهد، که همه تسلیم شوند. همه این اتفاقات در نزدیکی کلیسای دهکده رخ می دهد. مامورها بالاخره می رسند و آن ها را دستگیر می کنند. وقتی سوار بر گاری او را کت بسته به قصر می برند، همه کسانی که او را می شناختند، پنجره های خانه هاشان را به رویش می بندند. یک پسربچه به گاری نزدیک می شود. جولیو به پسربچه لبخند می زند، اما او سنگی را که در دستش مخفی کرده بود، به طرفش پرتاب می کند و خنده از روی لب های جولیو محو می شود.
.
.
ادامه این مقاله در: « نشریه ادبی بال » شماره 2 (اسفند 1398)
40 صفحه - 3.7 مگابایت