من در مرز ایران و روسیه زندگی می کنم، جایی که مرا به سوی خود می کشاند. تابستان در قفقاز بسیار خوب خواهد بود و من قصد ندارم از آنجا به مکان دیگری رهسپار شوم. عمامه البرز را از سرم برمی دارم و در برابر بقایای بر جای مانده از مسکو تعظیم می کنم.
از نامه و. خلبنیکف به و. مایاکوفسکی
نظاره کن که چگونه
در مسیر سبز رود در ایران
در کنار پایه های عمیق پل
با سرمستی در کنار آب
دو مرد با شمایل عجیب
می روند به شکار اردک ماهی خاردار.
و. خلبنیکف
«مسیر خاص نابغه»
محل تولد شاعر رازی را در خود نهفته دارد، که برانگیزاننده نیروی شاعرانگی است و صرفاً پس از گذشت سالیان سال چهره می نمایاند. این مساله در مورد ولیمیر خلبنیکف شاعر هم صدق می کند. او یکی از رازآلودترین چهره ها در عرصه شعر روسیه است، که در مرز فرهنگ ها و ادیان مختلف و در تلاقی شرق با غرب مورد بررسی قرار می گیرد. خود شاعر در این خصوص می گوید: «در تاریخ 28 اکتبر 1885 در اردوگاه مغول ها به نام «فرماندهی خان» که کولی های بوداپرست بودند، در استپ برجای مانده از دریای خزر... با مرگ پیوند زناشویی بستم و بدین ترتیب متاهل شدم». پدر شاعر ولادیمیر آلکسیویچ دانشمند جنگل شناس و پرنده شناس و مسئول فرماندهی بخش مالادربتوفسکی در ملیت کالمیتس بود. پسر وی بعدها درباره اش چنین نوشته است:
من در میان استپ احاطه شده ام، در میان گل ها و شترهایی که یکسره نشخوارمی کنند،
در میان چادرهای مدور،
دریایی از گوسفندان با چهرهای همسان و لاغر،
فضایی آرام و رنگین از آتش برافروخته از بال پرندگان،
ذرات پرغرور صحرای آسمان...
.
.
ادامه این مقاله در: « نشریه ادبی بال » شماره 2 (اسفند 1398)
40 صفحه - 3.7 مگابایت